در انتظار ذوالبر
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند





پيوندهای روزانه
طراح قالب

بدو بدو! خرما... خرماهای اعلا... بیا رطب ببر. رطب تازه... ارزان!

چقدر امروز بازار خرمافروشان شلوغ است. وای! عجب خرماهایی. شیرینی شان روی آن ها سفیدک زده است. آن طرف تر، چه رطب های تازه ای... رنگ طلایی شان بدجوری دلم را وسوسه می کند. بچه ها مدام سبدهای خرما را از این طرف به آن طرف می برند. خیلی هوسم کرد. اگر روزه نبودم، حتماً یکی از آن ها را می خریدم و می خوردم. هرچه دوستانم به من تعارف کردند، اعتنایی نکردم. ترجیح دادم نگاهم را از خرماها بکنم و هرچه زودتر از بازار بگذرم؛ پاهایم سرعت گرفت ...

سُوید ... سُوید...!


موضوعات مرتبط: در باب رمضان، ،
برچسب‌ها: داستان های از روزه,
ادامه مطلب
[ شنبه 21 تير 1393 ] [ 12:14 ] [ یاران ذوالبر ]

برای همه دختراش که به سن تکلیف می رسیدن یه چادر می گرفت.
یه چادر گل قرمزی هم برای من خریده بود و قرار بود اون روز سر سفره افطار بهم هدیه بده.
قبل از افطار بهش گفتم:
امروز تو مدرسه وقتی
دوستم فهمید قراره برام چادر بخری بهم گفت:
°•.ما دیشب هیچی برای افطار نداشتیم، خوش به حال شما که چادر هم دارید .•°
هیچی نگفت و بلند شد رفت…
همه نشسته بودیم سر سفره و منتظر اذان بودیم که دیدم کاسه آش رو آورد داد به من و گفت:
°•. ببر برای دوستت .•°
گفتم:
°•. پس خودمون با چی افطار کنیم؟ .•°
گفت:
°•. باهمونی که دوستت دیشب افطار کرد! .•°

                     (شهیده کبری حسن زاده)                    
تولد: 1312شهادت: 1368 توسط اشرار زابل
برگرفته از: دلسپرده، صفحه 48


موضوعات مرتبط: در باب رمضان، ،
برچسب‌ها: داستان های از روزه,
[ یک شنبه 15 تير 1393 ] [ 19:2 ] [ یاران ذوالبر ]

شهيد محمد كاظم نژاد

مادر اين شهيد مي گويد: در اداي نماز اول وقت و گرفتن روزه، بسيار مقيد بود. از هشت سالگي روزه مي گرفت و نماز مي خواند .براي اداي نماز صبح، او بود كه همه را بيدار مي كرد.
حتي به گرفتن روزه مستحبي تشويق مي كرد.
از جبهه كه به مرخصي مي آمد، دائم روزه مي گرفت.
روزي پرسيدم: مادرجان! چرا اين قدر روزه مي گيري؟
گفت: مادر من در جبهه روزه نگرفته ام. حالا دارم قضاي آنها را مي گيرم.
دارم اداي دين مي كنم.
گفتم: خدا قبول كند حالا بگو براي سحر چه غذايي درست كنم؟ گفت: تخم مرغ كه داريم. همين ها را بپز تا با هم روزه بگيريم.
از جبهه كه به مرخصي آمده بود، متوجه شد روزه ام.
پرسيد چرا روزه ايد؟ گفتم: نذر است! نذر كردم كه ان شاء الله سلامت برگردي!
خنديد و گفت:
پس به خاطر همين روزه هاي نذري شما، در جبهه هيچ اتفاقي برايم نمي افتد.
بعد، تعريف كرد: با نه نفر ديگر، در يكي از مناطق عملياتي بوديم، ناگهان جلوي پايمان گلوله خمپاره اي منفجر شد. همه به جز من شهيد شدند.
وقت برگشتن، بچه ها با تعجب نگاهم مي كردند كه چطور از بين نه نفر، فقط من زنده ام و حتي خراشي به تن ندارم!


موضوعات مرتبط: در باب رمضان، ،
برچسب‌ها: داستان های از روزه,
[ شنبه 14 تير 1393 ] [ 12:4 ] [ یاران ذوالبر ]

از «شهید» سخن گفتن در هر زمان و مکان، گفتار هنر خاص خود را می طلبد و از شهید هر چه سخن گفته شود، آنچه که قدر و منزلت اوست، بیان نخواهد شد، چه آن که «شهید شمع تاریخ است » و چراغی که فرا روی دروازه تاریخ قرار گیرد و راه «تاریخ » را روشن نگاه دارد، چراغی است بس بی بدیل که سخن گفتن از آن در هر زمان و مکانی هموراه تازه و نو می نماید.

روز جمعه پنجمین روز از ماه مبارک رمضان سال 1416 ه (6 بهمن 1374) خبر رسید که پیکر برادر شهید یکی از دوستان پس از حدود سیزده سال، که جهت دفاع از حریم کیان اسلام و جامعه اسلامی در جبهه های حق علیه باطل رهسپار دیار دوست شده بود، به زادگاهش رجعت نموده است.

دوستان خوابگاه تصمیم گرفتند جهت عرض تبریک و تسلیت و شرکت در سوگ آن کبوتر سبک بال پرکشیده، به دیدار پدر شهید که در شهر «رزن » همدان سکونت داشت، رفته و عرض ادب نمایند.

عصر دل انگیزی که روز قبلش برف زیبایی سطح زمین را سفیدپوش کرده بود و آفتاب عصر گاهی زمستان تشعشع نور دل انگیزش را بر دانه های برف می تابانید، اتوبوس از قم حرکت نمود.

سوز سرمای سخت زمستان به وضوح حس می شد ولی ذوق و شوق دیدار با خانواده عزیزی که بالاترین هستی اش را جهت دفاع از مرز و بوم و دین و آیین، در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم بارگاه حضرت دوست نموده بود، اثر سوز سرمای زمستان را خنثی می کرد.

هنگام اذان مغرب به منزل پدر شهید رسیدیم. پس از ادای فریضه مغرب و عشا و عرض ارادت و ادب، از پدر شهید که در کنارم نشسته بود پرسیدم: پدر جان! دوست داریم قدری از پسر شهیدت برای ما تعریف کنی.

مرد، سیمایی سرخ روی داشت. انگار روی سرخ او از سرفرازی بود که به واسطه شهادت پسرش، خداوند نصیبش کرده بود.

: «می دانید! قصه پسرم یکی از عجایب روزگار است »

این جمله حس کنجکاوی و ذوق شنیدن ما را برانگیخت، «پدر جان منظورت از عجایب روزگار یعنی چه؟! چگونه زندگی پسر شما از عجایب روز بود؟!»

: «حدود سی سال پیش در سال 1344 در ماه مبارک رمضان در ایام میلاد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام به دنیا آمد و چون اسم برادرش «حسن رضا» بود نام او را «حسین رضا» گذاشتیم. از آنجایی که نام خانوادگی بنده «رمضانی » است، بالطبع اسم و شهرت ایشان شد «حسین رضا رمضانی ». این راهم بدانید که اسم بنده «رمضان » است. «حسین رضا» سیزده ساله بود که انقلاب اسلامی پیروز شد. با شروع جنگ تحمیلی، با این که سن کمی داشت ولی عازم جبهه شد. سرانجام در ماه مبارک «رمضان » سال 1361 در منطقه عملیاتی رمضان مفقودالاثر شد. و امروز که 13 سال از تاریخ مفقودالاثریش می گذرد، پیکرش هم پس از این همه مدت در ماه «رمضان » به زادگاهش بازگشته است!!»

وقتی صحبت های پدر شهید تمام شد در دفتر یادداشت خود نوشتم: امروز با خانواده شهیدی ملاقات کردیم که غرق در رمضان بود:

نام: حسین رضا

نام خانوادگی: رمضانی

نام پدر: رمضان

تاریخ تولد: رمضان 1344

تاریخ شهادت: رمضان 1361

محل شهادت: منطقه عملیاتی رمضان، عملیات رمضان

رجعت: رمضان 1374

و با خودم زمزمه می کردم:

با صبا در چمن لاله سحر می گفتم

که شهیدان که اند این همه خونین کفنان

گفت حافظ من و تو محرم این راز نه ایم

از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان

 

پدید آورنده : علی صحرایی ، صفحه 73

برگفته از سایت http://www.hawzah.net


موضوعات مرتبط: در باب رمضان، ،
برچسب‌ها: داستان های از روزه,
[ پنج شنبه 12 تير 1393 ] [ 16:29 ] [ یاران ذوالبر ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 20 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Salehon.ir :.
درباره وبلاگ

عمریست که از حضور او جا ماندیم در غربت سرد خویش تنها ماندیم او منتظرست که ما برگردیم ماییم که در غیبت کبری ماندیم. اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه والمستشهدین بین یدیه.
آرشيو مطالب
خرداد 1394
ارديبهشت 1394 فروردين 1394 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390
حمایت می کنیم

جهت دریافت برنامه های رادیو افسران کلیک کنید

امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 386
تعداد نظرات : 317
تعداد آنلاین : 1

Alternative content